- روانه کردن
- حرکت دادن راهی کردن، ارسال کردن فرستادن (نامه و غیره)
معنی روانه کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- روانه کردن
- روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گسیل داشتن، روانه کردن
روان گردانیدن، روان ساختن، جاری کردن، جریان دادن، کنایه از ازبر کردن درس یا مطلبی، برای مثال ما طفل مکتبیم و بود گریه درس ما / ای دل بکوش تا سبق خود روان کنیم (ابوالقاسم فندرسکی - لغتنامه - روان کردن) ، کنایه از رواج دادن، روغن زدن و نرم کردن، روانه کردن، گسیل داشتن، فرستادن، به راه انداختن
بیرون کردن، اخراج
تباه خرد کردن
دست آویز کردن
باز گفتن از قول کسی سخنی خبر یا حدیثی نقل کردن
چک کردن حواله دادن
درآوردن خایه کسی اخته کردن خصی کردن
کنایه از گمان کردن، پنداشتن
به پایان رساندن، کنایه از منحرف شدن
دوری کردن، دست کشیدن: (... از ظلم و جور و بیداد کرانه کردیم میخواهیم که این کار بر نهج قاعده دین و قانون اسلام بفرمان خلیفه باشد) (سلجوقنامه ظهیری)، گوشه گرفتن عزلت گزیدن
تصور کردن: گمان کسی را وفا ناید از وی حکیمان بسی کرده اند این گمانه. (ناصر خسرو)
در آمیختن با امرد: بشود لامحاله دهر خراب چون لواطه کنند در محراب. (حدیقه. مد. 669)
بستن لواشه: شیخ را دل شده بوسه چون قندش کن، اول ای دوست لواشه کن و پابندش کن، (میر نجات لغ)
چاپلوسی کردن، فریب دادن حقه زدن: فعل تو چو میدانم لوسانه مکن، بیهوده مگوی و خلق دیوانه مکنخ (بنقل لفا اق. 497)
میان خود و شیئی فاصله ایجاد کردن فاصله گرفتن،} و پیادگان گیل و دیلم مردی پنجاه خیاره ترپل نگاه دارند و نیک بکوشند و چندان بمانند که دانند که از لشکرگاه برفتند و میانه کردند که مضائق هول است بر آن جانب و ایشان را در نتوان یافت
هدف (تیر و غیره) قرار دادن: کس نیاموخت علم تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد. (گلستان. قر. 50)
هدف تیر قرار دادن، برای مثال کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی - ۷۹)
Empower
наделять властью
befähigen
наділяти владою
upoważniać
capacitar
potenziare
empoderar
habiliter
machtigen
ให้อำนาจ
memberdayakan